گاهی مدت ها با کسی صحبت (یا مکاتبه) میکنم و متوجه نمیشوم که منظورم را متوجه نشده است.
نمیتوانم به سادگی دنیا را از نگاه فرد دیگری – که دیدگاههایش با من تفاوت دارد – ببینم.
گاهی در هنگام مکالمه، احساسات طرف مقابل را تشخیص نمیدهم.
معمولاً هنگام حرف زدن رو در رو با دیگران، به زبان بدن آنها توجه نمیکنم.
در درک احساسات از روی علائم چهره چندان قوی نیستم.
گاهی اوقات، نمیتوانم حرفها و نظراتم را آنطور که در ذهن دارم به دیگران منتقل کنم.
زمانی که بحث از موضوعات منطقی به مجادلات احساسی میرسد، چندان در مدیریت گفتگو توانمند نیستم.
وقتی میفهمم کسی چه میخواهد بگوید، نمیتوانم صبر کنم تا حرفش تمام شود و خودم جملاتش را کامل میکنم.
زیاد پیش میآید که حرفهایم را به شکل دیگری میفهمند.
وقتی منظور کسی را دقیق نمیفهمم، خجالت میکشم (یا نمیتوانم) به شکلی درست، از او بخواهم که حرف هایش را به شکل شفافتری بیان کند.
اگر احساس کنم موضوعی تبعات احساسی سنگین دارد یا به تعارض منتهی میشود، تا حد امکان گفتگو در مورد آن را به تاخیر میاندازم.
اگر دیگران در یک مورد نظر خود را مطرح نکنند، من هرگز نمیتوانم شروع کننده بحث در آن زمینه باشم.
اگر موضوعی مورد علاقهام نباشد، به سرعت موضوع بحث را تغییر میدهم.
اگر در زمینه موضوعی اطلاعات حتی جزئی داشته باشم، دیگران نمیتوانند راحت با من در موردش صحبت کنند. چون حتماً حرفهایی میزنم و اظهار نظرهایی میکنم.
در گفتگو نمیتوانم اجازه دهم استدلال طرف مقابل، کامل به پایان برسد.
در ارسال علائم غیرکلامی برای طرف مقابل ضعیف هستم. چه در زمینه زبان بدن، چه علائم چهره، چه مواردی مانند انتخاب محیط گفتگو و سایر موارد مشابه.
جملههایم همیشه نیاز به بازنگری دارند. هر وقت نوشتهها یا حرفهای خودم را میشنوم یا میبینم، احساس میکنم میشد آنها را بهتر بگویم یا بنویسم.
فکر میکنم در صحبت کردن با خودم، قوی نیستم.
نمیتوانم احساسات مثبت یا منفی خود را در چهره و زبان بدن و کلماتم پنهان کنم.
پیامم را به صورت شفاهی به خوبی منتقل میکنم، اما وقتی میخواهم بنویسم برایم سخت است.
پیامم را به صورت کتبی به خوبی منتقل میکنم، اما وقتی میخواهم شفاهی توضیح دهم برایم سخت است.
مهارت سخنرانی من خوب نیست. همان حرف هایی را که میگویم یا مینویسم، وقتی در جمع میخواهم بیان کنم، استاندارد مورد نظر من را تامین نمیکند.
در حرف زدن با مدیرانم ضعف دارم.
در حرف زدن با زیردستانم، احساس خوبی به آنها منتقل نمیکنم.
با مدیر و زیردست راحت هستم؛ اما نمیتوانم به همکاران همردهی خودم، حرفها و نظراتم را به صورت شفاف و دقیق و با تنش و اصطکاک کم، منتقل کنم.
یک پاسخ
سلام و احترام
در این تست من این گونه درک کردم که گزینه هیچ وقت ؛یعنی اصلا اینگونه نیستم کاملا بر عکس هستم
و این که نتیجه تست را چطور میشه دریافت کرد.با سپاس
سلام و احترام
در این تست من این گونه درک کردم که گزینه هیچ وقت ؛یعنی اصلا اینگونه نیستم کاملا بر عکس هستم
و این که نتیجه تست را چطور میشه دریافت کرد.با سپاس