کوچینگ، بهعنوان یک فرآیند تحولمحور، بر هدایت افراد و سازمانها در مسیر رشد، ارتقاء و دستیابی به اهداف متمرکز است. برای این منظور، مدلهای متنوعی در کوچینگ طراحی شدهاند که هرکدام با ساختار و رویکرد خاص خود، به کوچ و مراجع کمک میکنند تا از جلسات بهرهوری بیشتری داشته باشند. این مدلها، مانند مدل GROW که بر شفافیت و سادهسازی اهداف فردی تمرکز دارد، یا مدل Co-Active که بر تعامل انسانی و کشف تواناییهای درونی تأکید دارد، بسته به نوع نیاز و موقعیت، متفاوت عمل میکنند. برخی از این مدلها، مانند CLEAR و OSKAR، در محیطهای سازمانی و تیمی کاربرد دارند، درحالیکه مدلهایی مانند مدل INNER GAME برای مدیریت موانع ذهنی و توسعه مهارتهای فردی طراحی شدهاند.
هر مدل کوچینگ (Coaching Models)، مراحل مشخصی دارد که به مراجع کمک میکند تا از شناسایی چالشها و منابع موجود به سمت برنامهریزی و اقدام عملی حرکت کند. تفاوت اصلی این مدلها در رویکرد آنها نسبت به مسائل است؛ برخی بر تحلیل منطقی و دادهمحور تأکید دارند، درحالیکه برخی دیگر جنبههای احساسی، ذهنی یا خلاقانه را برجسته میکنند. در این مقاله، 10 مدل پرکاربرد کوچینگ به تفصیل توضیح داده شدهاند.
مدل های کوچینگ چیست؟
مدلهای کوچینگ (Coaching Models) ساختارهایی هستند که به کوچها (مربیان) کمک میکنند تا فرآیند کوچینگ را به صورت سازمانیافته و هدفمند هدایت کنند. این مدلها نشاندهنده انعطافپذیری و گستردگی حوزه کوچینگ هستند، چرا که هر یک از آنها برای نوع خاصی از مراجع، چالشها یا اهداف طراحی شدهاند.
هدف این مقاله نهتنها معرفی این مدلها، بلکه کمک به انتخاب مناسبترین رویکرد برای شرایط مختلف است. با درک تفاوتها و کاربردهای این مدلها، میتوانید بهترین ابزار را برای هدایت و رشد خود یا سازمانتان انتخاب کنید.
مـدل GROW کــوچـیـنـگ
مدل GROW یکی از محبوبترین مدلهای کوچینگ است و به چهار مرحله تقسیم میشود و مراجع نه تنها برنامه عملی خود را مشخص می کند، بلکه به اجرای واقعی آن نیز پایبند می شود. هدف این مدل هدایت مراجع به سمت شفافیت و اقدام است.
- Goal (هدف): در این مرحله، کوچ و مراجع هدف مشخصی را تعیین میکنند. این هدف باید واضح، قابلاندازهگیری و واقعبینانه باشد.
- Reality (واقعیت): تحلیل وضعیت فعلی مراجع انجام میشود. این مرحله شامل شناسایی نقاط قوت و موانع موجود است.
- Options (گزینه ها): راهحلهای مختلف برای رسیدن به هدف بررسی میشوند. کوچ نقش تسهیلگر را دارد و مراجع گزینههای ممکن را کشف میکند.
- Will do (انجام خواهم داد): مراجع مشخص می کند دقیقا چه اقداماتی را چگونه و در چه بازه زمانی انجام خواهد داد. این مرحله به مراجع کمک می کند تعهد خود را تقویت کرده و به اجرای آن پایبند بماند.
مــدل Co-Active کــوچـینـگ
مدل Co-Active یکی از رویکردهای برجسته در کوچینگ است که توسط “هنری کیمزیهاوس” و “کارن کیمزیهاوس” توسعه یافته است. این مدل بر همکاریِ برابر بین کوچ و مراجع، متعادل بودن و عمل کردن، و کشف درونی تمرکز دارد. با تأکید بر ارزشها، احساسات، و شهود، مدل کواکتیو به افراد و تیمها کمک میکند تا به شکلی عمیقتر و پایدارتر به رشد و توسعه برسند.
- آگاهی: مراجع تشویق میشود تا وضعیت فعلی و چالشهای خود را بهتر درک کند.
- انتخاب: مراجع با هدایت کوچ، بهترین گزینههای موجود را انتخاب میکند.
- تعهد: کوچ به مراجع کمک میکند تا به تصمیمات و اقدامات خود پایبند بماند.
- ارتباط: تعامل مثبت و هدفمند بین کوچ و مراجع ایجاد میشود.
- تمرکز: تمرکز بر اولویتهای اصلی و جلوگیری از حواسپرتی
مــدل Clear کــوچـیـنـگ
مدل Clear Coaching یکی از چارچوبهای برجسته در کوچینگ است که بر تعاملات سازنده و بازخورد مداوم تأکید دارد. این مدل توسط “پیتر هاوکینز” معرفی شد و برای کوچینگ سازمانی و تیمی بهویژه در محیطهای حرفهای طراحی شده است. مدل کلیر کوچینگ به 5 مرحله تقسیم می شود و هر مرحله از این مدل به دقت برای ایجاد درک مشترک، کاوش عمیقتر و پیشبرد اقداماتی ملموس طراحی شده است:
- Contracting (قرارداد)
در این مرحله، کوچ و مراجع درباره هدف کلی جلسه، انتظارات طرفین و نحوه همکاری توافق میکنند. این قرارداد میتواند شامل قوانین ارتباطی، محدوده زمانی، و نتایج مورد انتظار باشد. این بخش اطمینان میدهد که یک چارچوب شفاف وجود دارد و مراجع احساس امنیت و اعتماد برای گفتگو دارد. - Listening (گوش دادن)
کوچ در این مرحله با استفاده از مهارتهای شنیداری فعال، به مراجع گوش میدهد. این مورد شامل تکنیکهایی مثل بازتاب احساسات، تأیید صحبتها، و پرسیدن سوالات باز برای درک بهتر است. این گوش دادن عمیق به کوچ کمک میکند تا از نیازها و نگرانیهای مراجع بهطور کامل آگاه شود. - Exploring (کاوش)
در این بخش، کوچ به همراه مراجع به بررسی مسائل زیر سطحی میپردازد. این مرحله بر کشف علل ریشهای مشکلات، ارزشها، باورها و موانع موجود تمرکز دارد. کاوش همچنین به یافتن فرصتها و گزینههای جدید برای پیشرفت کمک میکند. - Action (اقدام)
پس از مشخص شدن مسائل و اهداف، یک برنامه عملی تدوین میشود. این برنامه شامل گامهای مشخص، ابزارهای لازم، و زمانبندی دقیق است. این مرحله تضمین میکند که مراجع علاوه بر آگاهی، ابزارها و اقدامات ملموس برای پیشبرد اهدافش در اختیار دارد. - Review (بازبینی)
کوچ در این مرحله نتایج اقدامات را مرور میکند و برای جلسات آینده بازخورد ارائه میدهد. این مرحله برای حفظ پیشرفت و اطمینان از اثربخشی برنامه بسیار مهم است. همچنین، مراجع میتواند بر اساس یادگیریهای جدید، رویکردهای خود را اصلاح کند.
مــدل OSCAR کـوچـیـنـگ
مدل OSCAR یک چارچوب مبتنی بر راهحل است که بر شناسایی و تقویت نقاط قوت فرد یا تیم برای دستیابی به اهداف تمرکز دارد. این مدل با استفاده از مراحل مشخص و عملیاتی، به مراجع کمک میکند تا به جای درگیر شدن در مشکلات، با دیدگاه مثبت و سازنده به آینده نگاه کند. OSCAR بهویژه در محیطهای کاری و سازمانی که نتایج سریع و ملموس مورد نیاز است، بسیار مؤثر است.
کاربردهای مدل اسكار در موقعیتهای مختلف کوچینگ مشهود است. در کوچینگ سازمانی، این مدل به مدیران و تیمها کمک میکند تا بر اساس قابلیتهای موجود، به اهداف کوتاهمدت و بلندمدت دست یابند. همچنین، در کوچینگ عملکرد کارکنان، OSKAR به شفافسازی اهداف و اندازهگیری پیشرفت کمک میکند. در جلسات تیمی، این مدل باعث تسهیل گفتوگوها و تصمیمگیریهای مشترک میشود. در محیطهای فردی نیز، OSKAR به مراجع کمک میکند تا با تمرکز بر تواناییها و منابع خود، به نتایج ملموس و قابل اندازهگیری برسد.
مـــدل STEPPPA کـوچـیـنـگ
مدل استپا کوچینگ از هفت مرحله تشکیل شده است که هر کدام بخشی از فرآیند کوچینگ را پوشش میدهند. هر مرحله به دقت طراحی شده تا به مراجع کمک کند احساسات، اهداف، و برنامههای خود را به شکلی منسجم و عملیاتی شناسایی و پیادهسازی کند. در ادامه، هر کلمه این مدل و کاربرد آن توضیح داده شده است:
- Subject ( موضوع):
این مرحله بر شفافسازی موضوع یا مسألهای که قرار است مورد بررسی قرار گیرد، تمرکز دارد. مراجع در این بخش مسأله اصلی، اهداف کلی، یا چالشهایی که با آنها روبهرو است را بیان میکند. کوچ نقش دارد تا با پرسشهای باز و کاوشی، مراجع را به تعریف واضح موضوع هدایت کند.
هدف: مشخص کردن نقطه شروع کوچینگ و اطمینان از همراستایی کوچ و مراجع. - Target (هدف):
در این مرحله، هدف نهایی کوچینگ مشخص میشود. مراجع باید بداند که قصد دارد از این فرآیند به چه دستاوردی برسد. اهداف میتوانند کوتاهمدت یا بلندمدت باشند، اما باید بهطور دقیق تعریف شوند تا قابل اندازهگیری و ارزیابی باشند.
هدف: تعیین مقصد نهایی و ایجاد تمرکز برای مراحل بعدی. - Emotion (احساس):
احساسات یکی از بخشهای کلیدی این مدل است. در این مرحله، کوچ و مراجع به بررسی احساساتی که با موضوع یا هدف در ارتباط هستند، میپردازند. این احساسات میتوانند مثبت یا منفی باشند و بر تصمیمگیری و عملکرد مراجع تأثیر بگذارند. شناسایی احساسات به مراجع کمک میکند تا موانع یا محرکهای عاطفی را شناسایی و مدیریت کند.
هدف: درک تأثیر احساسات بر فرآیند و ایجاد تعادل عاطفی. - Perception (ادراک)
ادراک یا نگرش مراجع نسبت به موضوع در این مرحله مورد بررسی قرار میگیرد. کوچ به مراجع کمک میکند تا باورها، پیشفرضها، یا دیدگاههایی که ممکن است در تصمیمگیری یا پیشرفت او تأثیرگذار باشند را کشف کند. تغییر در ادراکات میتواند به باز شدن راههای جدید برای حل مسائل منجر شود.
هدف: شناسایی و بازسازی باورها و نگرشهایی که میتوانند مانع یا حامی پیشرفت باشند. - Plan (برنامه)
در این بخش، یک برنامه عملیاتی مشخص برای دستیابی به هدف طراحی میشود. کوچ و مراجع با همکاری، گامهایی دقیق و قابل اجرا برای حرکت به سوی هدف تعیین میکنند. این گامها باید مشخص، زمانبندیشده و با منابع موجود همخوان باشند.
هدف: ایجاد نقشه راه روشن و قابل اجرا برای دستیابی به هدف. - Pace (گام بندی)
این مرحله به تعیین سرعت و ریتم حرکت مراجع به سمت هدف اختصاص دارد. ممکن است برخی مراجعین نیاز به گامهای کوچک و تدریجی داشته باشند، در حالی که دیگران ترجیح دهند سریعتر پیش بروند. در این مرحله، کوچ به مراجع کمک میکند تا برنامه را با سرعتی که برای او مناسب است، تطبیق دهد.
هدف: ایجاد تعادل میان حرکت سریع و پایداری در مسیر. - Adapt or Act (تطبیق یا اقدام)
در این مرحله، مراجع یا اقدام به اجرای برنامه میکند یا در صورت نیاز، تغییراتی در برنامه ایجاد میکند. این بخش به مراجع کمک میکند تا انعطافپذیری خود را در برابر چالشها حفظ کرده و در صورت نیاز، برنامه را بهینهسازی کند.
هدف: اجرای عملیاتی برنامه یا تطبیق آن برای بهبود نتایج.
مــدل ACHIEVE کـوچـیـنـگ
مدل ACHIEVE یکی از مدلهای مطرح و جامع در حوزه مدیریت عملکرد است که توسط “هرسی” و “گلداسمیت” طراحی شده است. این مدل بهطور خاص بر عوامل مؤثر بر عملکرد کارکنان تمرکز دارد و به مدیران کمک میکند تا دلایل ضعف عملکرد را شناسایی کرده و اقدامات اصلاحی متناسب را انجام دهند. مدل ACHIEVE با تحلیل هفت عامل کلیدی، ابزار کارآمدی برای مدیریت اثربخش عملکرد فراهم میکند. جزئیات هر عنصر از مدل ACHIEVE:
- توانایی (Ability)
این بخش بر دانش، مهارت و توانمندیهای کارکنان متمرکز است.
سؤال کلیدی: آیا کارکنان دانش و مهارت کافی برای انجام کارهای محوله را دارند؟
اگر ضعف عملکرد به کمبود توانایی مرتبط باشد، آموزش، توسعه مهارتها و بهکارگیری افراد مناسب برای نقشهای متناسب پیشنهاد میشود. - Clarity (توضیح)
این بخش به شفافیت در انتظارات، اهداف و وظایف کارکنان میپردازد.
سؤال کلیدی: آیا فرد کاملاً میداند که چه چیزی از او انتظار میرود؟
اگر وضوح کافی وجود نداشته باشد، سردرگمی، اشتباهات و کاهش بهرهوری رخ خواهد داد.
- Help (کمک)
این عامل به منابع، ابزارها و پشتیبانیهای موردنیاز کارکنان برای انجام کارها اشاره دارد.
سؤال کلیدی: آیا سازمان منابع و حمایت لازم را برای انجام وظایف ارائه میدهد؟
کمبود منابع مانند تجهیزات، اطلاعات یا حمایت مدیریتی میتواند مانع عملکرد شود. - Incentive (انگیزه)
این بخش مرتبط با مشوقها و پاداشهایی است که برای تقویت عملکرد کارکنان در نظر گرفته میشود.
سؤال کلیدی: آیا سیستم پاداشدهی و تشویق سازمانی کافی و انگیزهبخش است؟
عدم انگیزه ممکن است ناشی از کمبود پاداش، نادیده گرفتن عملکرد مثبت یا نبود مسیر شغلی مشخص باشد. - Evaluation ( ارزیابی)
این بخش به فرآیند ارزیابی عملکرد و بازخورد اشاره دارد.
سؤال کلیدی: آیا کارکنان بهطور منظم بازخوردهای سازنده و مفید دریافت میکنند؟
نبود سیستم ارزیابی عملکرد شفاف ممکن است منجر به ضعف در شناسایی مشکلات و بهبود آنها شود. Validity (اعتبار)
این بخش به صحت، عدالت و انطباق تصمیمات مدیریتی با قوانین و سیاستهای سازمان اشاره دارد.
سؤال کلیدی: آیا تصمیمات و اقدامات مدیریتی معتبر و منصفانه هستند؟
تصمیمات ناعادلانه یا اشتباه میتواند به کاهش روحیه کارکنان و ضعف عملکرد منجر شود.- Environment (محیط)
این بخش به عواملی مانند شرایط محیط کاری، فرهنگ سازمانی، مقررات دولتی و شرایط بازار میپردازد.
سؤال کلیدی: آیا محیط کاری مناسب و بدون موانع است؟
محیط کاری نامطلوب، فرهنگ سازمانی ضعیف یا شرایط بیرونی نامناسب میتواند تأثیر منفی بر عملکرد داشته باشد.
مــدل INNER GAME کـوچـیـنـگ
مدل Inner Game، توسط “تیموتی گالوی” در کتاب معروفش The Inner Game of Tennis معرفی شد. این مدل بر این باور است که عملکرد انسان نه تنها به مهارتهای فنی و دانش بیرونی وابسته است، بلکه به توانایی مدیریت ذهن و کاهش موانع درونی نیز بستگی دارد. “گالوی” معتقد است که بسیاری از چالشها، ناشی از “بازی درونی” هستند؛ یعنی گفتگوهای ذهنی، ترسها، اضطرابها و قضاوتهای فرد درباره خود.
مفهوم اصلی مدل INNER GAME
هر فرد در ذهن خود دو بازیکن دارد:
- منِ منتقد: صدای درونی که قضاوت میکند، ترسها را تقویت میکند و بر نتیجه نهایی تمرکز میکند.
- منِ واقعی: بخش طبیعی و خلاق ذهن که تواناییها و دانش ذاتی را در اختیار دارد.
هدف مدل Inner Game این است که من منتقد را خاموش کرده و به من واقعی اجازه دهد تا آزادانه عمل کند. این فرآیند باعث کاهش استرس و افزایش تمرکز میشود.
اصول کلیدی مدل Inner Game
- تمرکز بر لحظه حال
توجه به آنچه در لحظه اتفاق میافتد، بدون قضاوت یا تحلیل بیش از حد.
مثال: هنگام بازی تنیس، به حرکت توپ توجه کنید، نه به نتیجه مسابقه یا اشتباهات گذشته. - کاهش موانع ذهنی
شناسایی صداهای انتقادی درونی که عملکرد را مختل میکنند.
تکنیک: تمرین آگاهی ذهنی (Mindfulness) برای شناسایی و پذیرش افکار منفی بدون درگیری با آنها. - اعتماد به تواناییهای ذاتی
باور به اینکه بدن و ذهن میدانند چگونه بهترین عملکرد را ارائه دهند، اگر مزاحمتهای ذهنی کاهش یابند.
مثال: یک نوازنده که خود را در موسیقی غرق میکند و اجازه میدهد مهارتهایش به طور طبیعی جاری شوند. - تمرین بدون فشار و نتیجهگرایی
تمرکز بر فرآیند یادگیری به جای نگرانی درباره نتیجه.
این روش باعث میشود فرد از تجربه لذت ببرد و یادگیری عمیقتری داشته باشد.
الهه تجلی خواه
لایف کوچ و مسئول آموزش آکادمی بین المللی فراکوچ