طرز فکر رشد چیست؟
در دنیای پویا و پیچیده امروز، مفهوم “طرز فکر” به عنوان یکی از عوامل مؤثر در تعیین مسیر موفقیت فردی و حرفهای مورد توجه قرار گرفته است. دو نوع طرز فکر مهم که در این مطالب قصد داریم به آنها پرداخته و راهکارهایی برای بهبود آنها ارائه دهیم، “طرز فکر رشد” و “طرز فکر ثابت” هستند. بسیاری از افراد برای رسیدن به طرز فکر صحیح به دنبال ایجاد تغییر در محیط خارج از وجود خود هستند در حالیکه لازم است به درون خود رفته و تغییر را از درون آغاز کنند. در این راستا فرآیند کوچینگ فرآیند بسیار مؤثری می باشد زیرا بر اصل تغییر از درون استوار است.
در این مطلب، ما به بررسی و مقایسه این دو طرز فکر خواهیم پرداخت و راهکارهایی برای ترسیم یک مسیر بهتر برای طرز فکر رشد ارائه خواهیم کرد. با ما همراه باشید تا در دنیایی پر از فرصت و چالش، به دنبال بهبود و پیشرفت مستمر باشیم.
طرز فکر رشد چیست؟
“طرز فکر رشد” و “طرز فکر ثابت” دو الگوی اساسی در شیوه تفکر افراد هستند که تأثیر بسزایی در رفتارها، تصمیمگیریها و نگرش زندگی آنان دارند. از دیدگاه “دکتر کارول دوک” در کتاب خود به نام “طرز فکر” افراد بطور کلی یا دارای طرز فکر ثابت هستند و یا طرز فکر رشد، و نوع نگاه و طرز فکر افراد عامل بسیار تأثیرگذاری در رسیدن به وضعیت مطلوبشان است.
“طرز فکر رشد” به معنای یک الگوی تفکر است که به معتقدانه درباره تواناییها و استعدادها نگرش دارد و اعتقاد دارد که این تواناییها با تلاش، تجربه و یادگیری گسترش یافته و بهبود پیدا میکنند. این مفهوم ابتدا توسط “دکتر کارول دوک” در زمینه روانشناسی تربیتی مطرح شد و سپس توسط دیگر محققان و افراد مورد توجه قرار گرفت. طرز فکر رشد میتواند به افراد کمک کند در مسیر یادگیری و پیشرفت شخصی خود پیش بروند و از تجارب مثبت و منفی به عنوان ابزارهای یادگیری استفاده کنند. در مقابل “طرز فکر ثابت” یک الگوی تفکر است که اعتقاد دارد که تواناییها ثابت اند و قابل تغییر نیستند.
انسانهای با طرز فکر ثابت بر این باورند که:
- ویژگی های آنها هنگام تولد با آنها زاده شده است؛
- این خصوصیت ها غیر قابل تغییر اند و یا تغییر آنها تحت کنترل فرد نیست؛
- این افراد در مواجه شدن با مشکلات عقب نشینی می کنند زیرا باور دارند که هوش، توانایی حل مسأله آنها را ندارد؛
- وجود خود را زیر سوال می برند؛
- با اولین شکست دلسرد و مأیوس می شوند و از ادامه تلاش برای رسیدن به موفقیت دست می کشند.
اما افرادی که طرز فکر آنها “طرز فکر رشد” است ویژگی های خود از جمله هوش مهارت های ارتباطی، توانایی حل مسأله و …. را بصورت قابلیت هایی می بینند که امکان بهبود دارد.
شکل گیری این طرز فکرها از چه زمانی آغاز می شود؟
دکتر “کارول دوک” به بیان این موضوع می پردازد که شکل گیری هر کدام از این طرز فکرها از هنگام تولد شروع می شود و کودک بر اساس آنچه از رفتار، گفتار و برخورد والدین خود در رویارویی با مسائل می بیند، طرز فکر رشد یا ثابت را می آموزد و آن را از خود نشان می دهد. او همچنین عنوان می کند افراد در سال های بعد از کودکی و یا حتی بزرگسالی با آگاه شدن از نوع طرز فکری که دارند در صورت وجود طرز فکر ثابت می توانند آن را به طرز فکر رشد تغییر دهند؛ اما محقق شدن این امر مستلزم آگاه شدن به آن و اقدام در جهت تغییرآن است.
چگونه طرز فکر ثابت را از بین ببریم؟
انسان برای بهبود شرایط خود میتواند از افراد دیگر کمک گرفته و از پیشنهادات و راه کارهای ارائه شده برای تغییر رویه زندگی خود استفاده کنند اما این امکان وجود دارد که راه کار مطرح شده در بلند مدت برای آن فرد مفید نباشد. فردی که به دنبال تغییر و بهبود شرایط زندگی خود است باید از عوامل بازدارنده درون خود مطلع شود و صرفاً با بکار بستن پیشنهادات دیگران قادر به تغییر شرایط نمی باشد؛ زیرا مادامی که عامل کمک کننده از بیرون در زندگی این فرد حضور داشته باشد یک نیروی بیرونی نقش قوه محرکه را ایفا می کند و با حذف آن، مسیر تغییر برای فردی که نیاز به کمک دارد مختل و یا متوقف می شود.
اما در صورتیکه فرد، خودش به نقطه مبهم درون خود پی ببرد و از این مسأله آگاه شود که از درون به چه تغییری نیاز دارد برای همیشه می تواند آن را در زندگی خود پیاده کرده و زندگی بهتری را تجربه کند. از اینرو فرآیند کوچینگ، فرآیند مؤثری برای توسعه فردی می باشد. با کمک کوچینگ و یک کوچ توانمند، سفر درونی فرد آغاز می شود و این تغییر از درون به وقوع رخدادهای بهتری در زندگی او می انجامد چرا که کوچینگ به تغییر سبک و طرز فکر افراد کمک می کند.
همانطور که در جلسات کوچینگ به آن پرداخته می شود تغییر از درون فرد سرچشمه می گیرد و با تمرین و پشتکار میتوان ویژگیها را بهبود داد. افراد دارای طرز فکر رشد میدانند با تقویت نقاط قابل بهبود در خود میتوانند به شرایط مطلوبشان دست یابند و این تغییر تحت کنترل خود آنهاست. بنابراین در رویارویی با چالشها و در صورت عدم موفقیت بر روی خود و توانمندی خود خط بطلان نکشیده و در تلاش برای یافتن نقاط قابل بهبود خود و ارتقاء کیفی خود می باشند.
همچنین این افراد توانایی های خود را جدا از شخصیت خود می دانند و در صورت عدم موفقیت دچار تزلزل، بحران شخصیتی و کاهش اعتماد به نفس نمی شوند. در حالیکه در طرز فکر ثابتِ افراد در صورت شکست خوردن وجود خود را زیر سوال میبرند و شکست یا موفقیت را با خوب یا بد بودن خود و توانایی هایشان مساوی می دانند.
کوچینگ فرآیندی مراجع محور است که فرد مراجعه کننده خود مسئول ایجاد تغییر و قدم برداشتن تا رسیدن به شرایط دلخواهش است. مراجع در جلسات کوچینگ با کمک پرسشگری مؤثر فرد کوچ کننده، از نقاط ابهام موانع و آنچه که برای دستیابی به وضعیت مطلوبش سد راهش می باشد مطلع شده و برای رفع آنها راه کار ارائه داده و اقدام به عملی کردن آن می کند. “جان ویتمور”، قهرمان رشته رالی که مدل GROW را در فرآیند کوچینگ معرفی کرده است، می گوید:
کوچینگ آشنایی افراد با توانمندی های خود است تا بتوانند بهترین عملکرد را داشته باشند. کوچینگ به افراد کمک می کند خودشان یاد بگیرند تا این که به آنها آموزش داده شود. همانطور که در طرز فکر رشد بر خلاف طرز فکر ثابت، افراد از درون به یادگیری اهمیت داده و برای دیدن نقاط قابل بهبود خود، تقویت آنها و رسیدن به موفقیت تلاش می کنند.
جلسات کوچینگ بر مبنای تغییر یک ویژگی درونی در مراجع است و چون با رویکرد مثبت به آن پرداخته می شود همانطور که در طرز فکر رشد مطرح شده است بر بهبود قابلیت و توانمندی فرد متمرکز است که در اختیار خود فرد بوده و البته مستلزم گذر زمان است. نکته مهم در ایجاد تغییر داشتن استمرار و تداوم برای انجام آن است. بنابراین تمام مسئولیت متوجه مراجع می باشد.
از نقطه نظر طرز فکر ماهیت فرآیند کوچینگ منطبق بر طرز فکر رشد است. عموماً افراد برای اجرای راه کارهایی که در جلسات کوچینگ به آن می رسند با چالش مواجه می شوند. گذراندن چالش نیازمند باقی ماندن در مسیر است. در کوچینگ فرد اقدام کننده خود مراجع است و نیاز است ارزیابی واقع بینانه ای از خود و مسأله اش داشته باشد و برای رسیدن به شرایط مطلوب زمان واقعی در نظر بگیرد تا از ادامه مسیر دلسرد نشود. به همین این دلیل در جلسات کوچینگ در مورد زمان مورد نیاز برای دستیابی به شرایط مطلوب با مراجع گفتگو می شود.
افرادی که دارای طرز فکر رشد هستند موضوع زمان را برای رسیدن به اهداف خود در نظر می گیرند و می دانند تغییر یک ویژگی در آنها در یک شب و آنی اتفاق نمی افتد. بنابراین با توجه به آنچه عنوان شد یک مساله مهم و تأثیر گذار در جلسات کوچینگ این است که فرد از طرز فکر خودش مطلع باشد و اگر دارای طرز فکر ثابت است آن را به طرز فکر رشد تغییر دهد. زیرا در طرز فکر ثابت افراد این باور را دارند که یا یک ویژگی را دارند و می توانند به کمک آن موفق شوند و یا آن را ندارند و امکان تغییر نیز وجود ندارد پس اگر در برخورد با مسائل شکست بخورند، موضوع تخصیص زمان و تلاش برای تقویت مهارتها و ویژگی هایشان منتفی می شود.
جلسات کوچینگ به منظور رسیدن فرد به حال خوب، موفق شدن و یا هر تغییری که مد نظر اوست برگزار می شود. مراجع کننده با کمک پرسشگری کوچ به باور و دیدگاهی که عامل بازدارنده او در رسیدن به زندگی مطلوبش شده پی برده و برای تغییر آن اقدام و تلاش می کند. داشتن طرز فکر رشد، بر خلاف طرز فکر ثابت به ماندن مراجع در مسیر رسیدن به خواسته اش کمک زیادی خواهد کرد. در جلسات کوچینگ، کوچ به مراجع برای رفع مسأله اش راه کار نمیدهد اما میتواند با پرسشگری خود به فردی که دارای طرز فکر ثابت است کمک کند تا ابتدا نوع طرز فکرش خود را ببیند و سپس به سمت تغییر آن به طرز فکر رشد برود تا بتواند به خواسته مطلوبش برسد. زمانی که مراجع به این امر واقف باشد که یک طرز فکر، باور یا نگرش که بر روند زندگی او تأثیر گذاشته در گذر زمان اصلاح می شود، در مواجه با مشکلات و چالشها خودش و توانمندی خود را زیر سوال نمی برد و در ادامه دادن صبر بیشتری نشان می دهد.
مفهوم طرز فکر براساس تعریف دوک در تجربه “تیموتی گالوی” مربی سرشناس ورزش تنیس که موضوع مربیگری و کوچینگ را مطرح کرد نیز مشاهده می شود. گالوی عنوان می کند: زمانی که شاگردی برای یادگیری بیشتر به مربی خود مراجعه می کند بایدها و نبایدهایی از مربی خود می شنود و برای اصلاح یا تقویت حرکت مورد نظر بر اساس آنها پیش می رود؛ بنابراین صحیح یا غلط انجام دادن و به دنبال آن قضاوت گری شاگرد و خوب یا بد بودن شاگرد اتفاق می افتد.
گالوی با بررسی رفتار شاگردانش به این نتیجه رسید؛ زمانی که مربی نحوه انجام حرکت مانند نحوه دست گرفتن راکت، نحوه ضربه زدن به توپ و یا شرایط قرار گرفتن بدن آنها را به شاگرد می گوید، در ذهن شاگرد گفتگویی شکل می گیرد. گویی دو نفر در ذهن او حضور دارند. اولی شاگرد را پس از انجام حرکت، قضاوت می کند و خوب یا بد بودن شاگرد به دنبال آن مطرح می شود. دومی که خود واقعی شاگرد است، شاگرد را به عملی کردن تصمیمی که در آن لحظه گرفته ترغیب می کند و در آن لحظه بازیکن بهترین حرکتی که از خود می تواند نشان دهد را اجرا می کند. اولی مصداق طرز فکر ثابت و دومی مصداق طرز فکر رشد است.
نتیجه گیری
با توجه به نکات مطرح شده بر اساس توضیحات “دکتر کارول دوک” و آنچه در فرآیند کوچینگ اتفاق می افتد می توان این نتیجه را گرفت که فرآیند کوچینگ همان بروز طرز فکر رشد در افراد است. اما زمانی که فرد مراجع کننده به نوع طرز فکر خود واقف باشد بهتر و استوارتر در مسیرش پیش می رود. کوچ می تواند به مراجع کمک کند تا با این دو طرز فکر آشنا شده و متوجه شود کدام یک از این طرز فکرها را در زندگی خود آموخته و بکار می گیرد و در صورت بروز طرز فکر ثابت با همراهی به موقع و مؤثر در گفتگو با مراجع به او برای تغییر طرز فکرش از ثابت به رشد کمک کند. در اینصورت مراجع با آگاهی بیشتری مسیر رسیدن به وضعیت مطلوبش را طی می کند و در صورت بروز چالش دلسرد نشده و با انگیزه بیشتری در مسیر رسیدن به هدفش گام بر می دارد.
پربازدیدترین نوشته ها
برچسب ها